دانلود مقالات

  • ۰
  • ۰

برای دریافت اینجا کلیک کنید

مقاله ترجمان البلاغه دارای 59 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله ترجمان البلاغه کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله ترجمان البلاغه،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله ترجمان البلاغه :

ترجمان البلاغه

احمد آتش ، در سال 1917 به دنیا امد و در سال 1966 م در گذشت ،او ادیب و ایران‌شناس معروف کشور ترکیه است . وی در آغچاکوی در ناحیه ی بیرجیک زاده شد .. تحصیلات ابتدایی را در مَرْعَش و تحصیلات متوسطه را در قونیه به پایان رساند .اتش درسال 1935م وارد مدرسه ی عالی استانبول شد و در گروه آموزشی زبان و ادبیات ترکی دانشکده ی ادبیات استانبول به تحصیل مشغول شد .

آتش در باره ی اموختن زبان فارسی می‌نویسد :”من زبان فارسی را خود به خود آغاز کردم “او هنوز دانشجو بود که ریتر- محقق المانی – در تعلیم دروس خود ،- فارسی و عربی- ، از او یاری خواست . پس از آن که احمد آتش در 1939 م موفق به گرفتن گواهی نامه‌های تحصیلی لازم شد ، رسماً به سمت دستیاری ریتر در دانشگاه استخدام گردید .اتش بعد از دفاع از رساله ی خود ، در اوایل سال 1943م به مقام « دانشیاری » دست یافت. .

اودر تصحیح متون مختلف ، که خود آن را ” نقد و نشر متون” می‌خواند ، شاگرد وفادار ریتر بود .احمدآتش از 1939 م با همکاری ریتر برای استقلال کرسی ادبیات عربی و فارسی کوشش بسیارکرد و. این کار بسیارمهم هنگامی انجام گرفت که آموزش همگانی عربی و فارسی از برنامه ی مدارس متوسطه و عالی حذف گردیده بود و این دو درس در دانشکده ی ادبیات فقط جزئی تکمیلی از دروس دیگر به حساب می‌آمد . آتش همچنین در گسترش سازمان خاورشناسی ، که به طور غیررسمی در 1938 م بنیاد یافته بود ، بسیار کوشید و از 1949م ( تاریخ مراجعت ریتر به آلمان ) تا هنگام وفات ، مسئولیت آموزشی کرسی ادبیات عربی و فارسی و مؤسسه یخاورشناسی را برعهده داشت.
احمد آتش در 1935 م به مقام استادی دست یافت و . با نشر نخستین شماره ی مجله ی خاورشناسی در 1956 م مؤسسه ی خاورشناسی را دارای نشریه‌ای تخصصی کرد . او افزون بر این مسئولیت ها ، مدیریت انتخابی هیأت تحریریه ی اسلام آنسیکلوپدیسی ، عضویت کمیته ی اداری انجمن جهانی پژوهش های خاورشناسی ، که خود از بنیادگزاران آن بود ، عضویت بنیاد تحقیقات فرهنگی ترک ، مجمع زبان‌شناسی ترک و نیز سرپرستی بخش اسلامی کتابخانه ی دانشگاه استانبول را برای مدتی برعهده داشت
احمد آتش محققی دقیق و دانشمندی پرکار بود . وسعت مطالعات در باب موضوعات گوناگون ، کار مداوم در زمینه ی نسخه‌های خطی کتابخانه‌ها از او عالمی پرمایه ساخته بود .
آتش درباره ی کارهای علمی خود چنین می‌نویسد : کسانی که « از نزدیک با حیات من آشنایی دارند ، می‌دانند که من به جز کارهای علمی هیچ گرفتاری خارجی ندارم و در تهیه و نشر آثار خود

نیز به جز موجبات علمی هیچ عاملی مرا دچار وقفه نمی‌کند ».
وی محضر بسیار از اساتید ان زمان مانند ، شرف‌الدین یالتقایه را درک کرد و آشنایی و تماس درازمدت با ریتر خاورشناس آلمانی ، ازوی دانشمندی ممتاز و خاورشناسی برجسته ساخت .وی شاگردان بسیاری داشت که برخی از آنان هم‌اکنون در دانشگاه های ترکیه تدریس می‌کنند .
وی مردی خون گرم وبسیار مودب بود وهیچ گاه خود ستایی نمی کرد ،. انصاف او را می توان در ای

ن جمله اش به خوبی درک کرد : “اگر متن مورد انتقاد اشتباهاتی دارد ، این اشتباهات تنها متوجه شخص من است ، نه اصول علمی . » او علاقه بسیاری به تهیه ی میکروفیلم و فتوکپی نسخه‌های خطی داشت که در کارگاه کوچکی که خود در سازمان خاورشناسی ترتیب داده بود ، بدان مشغول بود او.همه ی تحصیلاتش را در ترکیه گذراند ، ولی وی به منظور شرکت در کنگره‌ها و سمینارهای

مختلف سفرهای کوتاهی به خارج از ترکیه نیز داشته استکه از ان جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد :
1-بیست و یکمین کنگره ی بین‌المللی خاورشناسی ( پاریس ، 1948 م )

2- هزاره ی ابن سینا ( بغداد ، 1952 م )
3- هزاره ی ابن سینا ( تهران ، 1954م )
4- بیست و سومین کنگره ی بین‌‌المللی خاورشناسان ( کمبریج ، 1954 م )
5- بیست و پنجمین کنگره ی بین‌المللی خاورشناسان ( مسکو ، 1960 م )
6- مراسم یادبود نهصدمین سال وفات خواجه عبدالله انصاری ( کابل وهرات،‌ 1962 م )
7 -جلسات بحث و گفت‌ وگو درباره ی تدوین تاریخ مفصل ایران (تهران، 1966م).

مقدمه ای بر ترجمان البلاغه :

ترجمان البلا غه قدیمی ترین اثر ادبی ایران بعد از اسلام است این کتاب قرن ها به فرخی شاعرمنسوب بوده است . رشید الدین

وطواط متوفی در 573 هجری در مقدمه حدایق السحر فی دقایق الشعر دلیل نگارش کتاب خود را پراشتباه بودن ونا خوش بودن

ترجمان البلاغه می داند ولی ازذکر نام نویسنده خود داری می کند . دومین مولفی که از ترجمان البلاغه یاد می کند یاقوت

حموی متوفی در 626 است که ان را منسوب به فرخی می داند .دولتشاه سمرقندی متوف

ی در 900 هجری نیز در جایی دیگر متذ

کر می شود که این کتاب متعلق به فرخی است .بعد ازوی کاتب چلبی و حاجی لطف علی بیک اذر ورضا قلی خان هدایت این

کتاب را بدون هیچ توضیح اضافی از فرخی می دانند در این میا ن میرزا محمد قزوینی در مقدمه المعجم تالیف قیس رازی

وشبلی نعمانی دانشمند بزرگ هندی به همین طریق پا ی نهاده وکتاب را متعلق به فرخی می دانند . همچنین عباس اقبال در

مقدمه خود بر حدایق السحر بمناسبت از بین رفتن ترجمان البلاغه تاسف می خورد.

نسخه ای قدیمی از ترجمان البلاغه تا کنون محفوظ مانده است که تاریخ کتا بت ان اخر رمضان 507 است و به تازگی در

کتابخانه ی فاتح در اسلامبول بدست امده است درصفحه ی اول این نسخه امده است کتا ب ترجمان البلاغه را محمد بن

عمرالرادویانی تصنیف کرده است باید دانست هیچ یک از مولفین گذشته ادعا نمی کنند که این کتاب را دیده اند .بنا بر این

انتساب ترجمان البلاغه به فرخی به سندی معتبرمتکی نیست . لذا شاهدی در دست

نسیت که نشان دهد ترجمان البلاغه را

محمدبن عمر الرادویانی ننوشته باشد .

محمد بن اقبال رادویانی وکتاب او: ا
نام این مولف تنها دراغاز کتاب ودر صفحه ی اول ان ثبت شده است ودر هیچیک ازمنابع تاریخ ادبیا ت ایران تا انجا که ما

در دسترس داریم به چنین اسمی بر نمی خوریم ودر کتاب جغرافیایی که ما می شناسیم به هیچ نقطه ای به اسم رادویان تصادف

نمی کنیم . ودر کتاب انساب نیز نسبی به شکل “الرادویانی ” مذکورنیست . اما از برخی از شواهد واشعار که در این کتاب

ذکر شده است میتوان حدس زد که وی در شرق ترکستان وبه احتمال قوی در” فرغانه” متولد شده ومدتی در انجا زیسته است .

بازنویسی ترجمان البلاغه

فصل 1

ترصیع
در فارسی به معنی به رشته کشیدن گوهر است . و آن هنگامی است که شاعر یا نویسنده در نظم و نثر کلماتی را به کار برد که از لحاظ وزن یکسان باشندوحروف قافیه ی یکسان داشته باشند . . این صنعت در علم بلاغت جایگاه ویژه ای دارد ، زیرا هر گوینده ای نمی تواند به خوبی از آن سود ببرد .
مثال :
بدیدار ماهی بکردار شاهی بفرهنگ پیری بدولت جوانی
عنصری
روز بزمت نامدارا فاخته انباز باز روز رزمت کامکارا شیر شاگرد شبان
عبدالجبّار زینبی
فصل 2
ترصیع و تجنیس
گرچه صنعت ترصیع در بلاغت مهم و قابل توجه است ، امّا هرگاه با صفتی دیگر هم چون تجنیس همراه شود ، زیباتر و چشم گیر تر خواهد شد .
مثال :
بیمارم و کار زار وتو درمانی بیم آرم وکارزار وتو در مانی
شاعر؟
طور است به نوبت اندرون زرین طیر است به زحمت اندرون پران
منجیک
فصل 3
تجنیس مطلق
جناس از الفاظ مشهور است . و آن چنان باشد که در بیتی دو یا سه کلمه از نظر حروف ، اعراب و نقطه یکسانی داشته باشند . چنینی بیتی را « مجانس » خوانند .
مثال :
بر همه نیکوان شهر شهی نیست با دو لبانت شهد ش

هی
شاعر؟
نام نکو بمان تو به هر برزن تا فضل تو پدیذ شوذ بر زن
ربیعی
فصل 4
تجنیس مرکب
این فصل در کتاب نیست .
فصل 5
تجنیس مردّد
ان است که کلمات هم قافیه ، که در شکل و اعراب و معنی مختلف باشند را پیوسته در ابیات بیاورند .
مثال :
شهــی وقف کرده بـر آمال مال چن او نی بمردی کسی زآل زال
یزدانی
دانم کی هیچ کس نکنذ مرتبت مرا دانم که مرده بر دل میراث خوار خوار
کسایی
فصل 6
تجنیس زاید
آن است که نویسنده و یا شاعر دو کلمه را با یک معنا آورد ، و به آخر یکی از آن ها حرفی اضافه کند . مانند نام و نامه
. مثال :
آبست و زعفران حسد تو کی حاسدت بر چشم چشمه دارذ و بر چـهره زعفران
عنصری
سهی سروم از ناله چون نال گشته سها مانده از غم سهیل یمانی
محمد عبده
فصل 7
مقلوب
واژگونه می باشد و هنگامی است که شاعر سخنی را در واژگونه به کار برد . و بر دوقسم است : یکی آن که برخی از حروف قلب شوند . مانند : شاعر و عاشر . و دیگر آن که همه ی کلمات واژگون به کار روند . مانند : درم و مرد
. مثال :
عهد و قوت را مداری ، سعد و نصرت را مراد عز و دولت را مکینی ، ملک و ملت را مکان
زینبی
فصل 8
مقلوب مستوی
آن است که بیتی یا مصراعی را از انتها به ابتدا ( وارونه ) بتوان خوا

ند . به گونه ای که معنای آن کامل باشد. و آن بر دو نوع است : اول آن هنگام که در مقلوب خواندن ، عبارت تغییری پیدا نکند . و با همان وزن و معنای قبل باشد. .
مثال :
زیرکا کبکا گریز زیت را نان آر تیز
شاعر ؟
و نوع دوم آن است که عبارت در قلب تغییر یابد .
مثال :
رامشم درمان دردم گرم یار
شاعر ؟
که اگر واژگونه خوانده شود ، مصراعی دیگر به دست می آید :
رای مرگم درد نا مردم شمار
هر چند در معنی سست وگاه بی ارزش است ، اما به لحاظ صنعت شعری ، بدیع و جالب است . و از این نوع شعر ، به لحاظ سستی نظم آن ، کسی نمی تواند بیش از چهار بیت فرابگیرد . و یا اصلا بیش از آن نمی توان پیدا کرد . تنها چند بیت به عربی در کتاب « زهره » که تألیف « خواجه محمّد بن داوود اصفهانی » است ، دیده ام .
فصل 9
مقلوب منجح
صنعتی است که شاعر لفظی را در ابتدای بیت بیاورد و مقلوب آن را به صورت قافیه به کار ببرد .
مثال :
زان دو جاذو نرگس مخمور با کشّی و ناز زار و گـریان و غرایونم همه روز دراز
شاعر ؟
فصل 10
مقتضب
در فارسی به معنی « بازبریده » باشد . هنگامی است که شاعر و نویسنده ،در نظم و نثر ، سخنانی را بیاورند که حروف انها متجانس وبه یکدیگر شبیه باشد .اما دبیران وعامه ی اهل فضل ان را مجانس می نامند .وپارسی گویان ان را اقتضاب گویند .

مثال :
تیر وتیغت تازه دارد دین تازی را همی چون کمین دارد کمانت بر کمان بذ گان
زهره در تن زهره گردذ بی گره گردذ زره زهره گویذ زه امیرا چون بزه کردی کمان
زینبی
فصل 11
مضارعه
به معنی مانندگی و شباهت در شکل است . وان هنگامی باشد که شاعر کلماتی را در بیت بیاورد که در نوشتن و حروف یکسان باشند اما در خواندن ، نقطه ها و اعراب و وزن یکی نباشند . مانند : تاریخ و نارنج یا در مثال زیر که امده است :
مثال :
بگزین ملکا بگزین ملکا پاک طبع تو به سان ملکا
ابوالعبّاس ِ عبّاس
گویند که ابوالعبّاس ِ عبّاس این قصیده را به فرغانه به نزد « بگزین ملک » فرستاد . ملک گمان برد که نام وی دو بار در شعر آمده است . گفت : « این شعر نیست . » پسری از پسرانش آن جا بود . و این شعر را آن گونه که درست بود ، خواند . ملک این شعر را پسندید و پاداشی نیکو برای ابوالعبّاس فرستاد .
مثال :
مگر غیب و عیب است کایزذ نداذت دگـر هـرچه بایست دانی و داری
پیروزی
فصل12
مطابقه
آن است که کلمه ای را که در ابتدای بیتی اورده اند ، آن کلمه را در آخر همان بیت بیاورند . فارسی گویان آن را « مطابق » گویند و دبیران آن را « ردالصدر علی الفخذ » نامند . یعنی در ابتدا و انتها آوردن . البته آن چه را که این گروه مطابق نام نهاده اند ، فاسی گویان” متضاد » می نامند .
مطابق را به شش نوع تقسیم می کنند:
نوع اول آن است که کلمه ی آغازین بیت را عینا در آخر بیت و به عنوان قافیه بیاورند .
مثال :
سوگند خورم کز تو برذ حورا خوبی خوبیت عیان است چرا بایذ سوگند
عماره

نوع دوم آن باشد که کلمه عینا در آغاز و پایان بیت بیاید ، اما معنای آن ها متفاوت باشد واین نوع پسندیده تر وبلیغ تر است .
مثال :
چـرا ناید آهـوی سیمین من کی بر چشم کردمش جای چرا
غضایری

نوع سوم آن باشد که کلمه دقیقا در آغاز بیت قرار نگیرد .
مثال :
اگـر نه تیمار از بهر عشقت بوذی به رامش تو ز گیتی برون شذی تیمار
عنصری
نوع چهارم ، همانند قسم سوم است ، با این تفاوت که دو کلمه معنایی متفاوت داشته باشند .
مثال :
من و آشنا انذر آن جام باده ازان پس کی افتاذم این آشنایی
زینبی
گونه پنجم هنگامی است که دو کلمه در اول واخر بیت اورده شود و هر دو از یک کلمه برگرفته و مشتق شده باشنداما میان دو کلمه کمی تفاوت باشد.
مثال :
خداونـدا مـرا معزول کردی سرانجام همه عمال عزل است
شاعر ؟
نوع ششم نیز همانند پنجم است ، با این تفاوت که معنای دو کلمه با

یک دیگر متفاوت هستند .
مثال :
گرت زمانه نیارذ نظیر شاید از آنک تو از خدای برحمت زمانه را نظری
عنصری
فصل 13
متضاد
در فارسی آخشیج گویند . و آن هنگامی است که شاعر یا دبیر در سخنش الفاظی مخالف به کار برد . مانند : شب و روز . امّافاسی گویان انرا متضاد خواندو دبیران و خلیل احمد این صنعت را مطابق می نامند .
مثال :
گر فرخی بمرد چرا عنصری نمرد پیری بماند دیر وجوانی برفت زود
لبیبی
فصل 14
اعنات
گوینده در نظم و نثر خود را تکلفی کند به آوردن حرف یا کلماتی که به آن ها نیازی نباشد و آن را در کلمه ی قافیه به کار ببرد .
مثال :
ای نازکک میان و همه تن چو پرنیان ترسم کی در رکوع ترا بگسلد میان
خسروی
فصل 15
اعنات القرینه
آن باشد که گوینده ی سخن پس از اوردن قافیه ، سخنی را به قرینه در بیتی بگنجاند(به صورت سجع ) .
مثال :
ز دینار گون بیذ وابر سپیذ زمین گشته زرین وسیمین سما
غضایری
فصل 16

استعاره
معنای آن « چیزی عاریت خواستن » است . این صنعت چنان باشد که در چیزی معنا یی باشد که بتوان آن را برای چیز دیگری ، به عنوان عاریت ، اختیار نمود .- اطلاق اسمی است بر چیزی که مشابه حقیقی ان باشد در صفتی مشترک چنانکه مرد شجاع را شیر گویند . –
مثال :
ز گرد موکبشان چشم روز روشن کور ز بانگ مرکبشان گوش چرخ گردان کر

عنصری
فصل 17
تشبیه
از دیگر فنون بلاغت تشبیه است . و بهترین تشبیه آن باشد که اگر وازگونه گردد ، خللی در آن به وجود نیاید . و هریک از ارکان آن ( مشبّه و مشبّه به ) را بتوان در جای یک دیگرقرار داد .
تشبیه بر چند نوع است :
یکی آن که چیزی را در شباهت به شکل و ظاهر به چیزی دیگر مانند کنند ، و نوع دیگر آن است که چیزی را در بعضی صفات و ویژگی ها به چیز دیگری شباهت دهند .مانند حرکت سکون رنگ شتاب و;
مثال :
اندر دل تو زفتی و بخیلی معروف تر از کردهای دیکر
خسروی
فصل 18
تشبیه مکنّی
این صنعتی زیبا و نیکواست . و چنان است که شاعر از چیزی که تشبیه شده است خبر دهد ، بدون آن که ادات تشبیه را در سخن خویش بیاورد .
مثال :
چون پرند بیذگون بر روی پوشد مرغزار پرنیان هفت رنگ اندر سر ارذ کوهسار
فرخی
فصل 19
تشبیه مرجوع عنه
این گونه از تشبیه ، آن است که شاعر پس از آن که چیزی را به چیزی مانند کرد ، به خاطر مبالغه در تشبیه ، آن را نفی کند . مثال :
بقد گویی سرو است در میان قـبا به روی گویی ماهست برنهاذه کــلاه
چو ماه بوذ چو سرو و نه ماه بوذ و نه سرو کــمر نبندذ ســرو و کله ندارذ مــاه
فرخی
فصل 20

تشبیه شرطی
گاه شاعر چیزی را به چیزی مانند کند و برای آن شرطی قائل شود .
مثال :
به سرو مانذ گر سرو لاله دار بوذ به مورد مانذ گر مورد رویذ از نسرین
رودکی
فصل 21
تشبیه معکوس
هنگامی است که شاعر دو چیز متضاد را با یک دیگر مقایسه کند و صفت هر یک را به دیگری منتسب گرداند . اهل منطق این موضوع را « قیاس عکس » گویند .این نوع تشبیه را بسیار کم به کار برده اند .
مثال :
ز سمّ سواران و گـرد سپاه زمین ماه روی و زمی روی ماه
عنصری
فصل 22
تشبیه مزدوج
آن باشد که شاعر صفتی از صفات خویش را ، با صفتی از مقصود مورد نظر خود را اورد و آن ها را به یک چیز مقایسه کندوبیشتر در غزل می اید .
مثال :
یک لفظ نایذ از دل من وز دهان تو یک موی نایذ از تن من وز میان تو
شایذ بذن کی آید جفتی کمان خوب زین خم گرفته پشت من و ابروان تو
شیر و شبه ندیذم مشک سیاه و قیر مانند روزگــار من و زلفکان تو
مانا عقیق نارذ هرگز کس از یمن هم رنگ این سرشک من و دو لبان تو
منصور منطقی
فصل 23
حسن المطالع
آن است که ابتدای سخن پخته و بدیع باشد و اگر سخن شعر باشد ، بیت نخست آن باید این گونه باشد
که شنونده بداند که اول شعر است .

. مثال :
از ارزوی روی گل وروی دوستان زرین شذست روی من وروی بوستان
عنصری
فصل 24
حسن مخالص
از جمله بلاغت گویی های شعر آن است که تخلص زیبا و نیکوداشته باشد . و چنان باشد که شاعر بکوشد تا بیت تخلص را مستحکم و زیبا بیاورد . و اگر قوی تر نگوید ، از دیگر ابیات سهل تر و ساده تر نسراید ، تا کار خود را ازاستحکام و آراستگی دور نسازد.. زیرا که شعر آراسته از ناآراسته با تخلص شناخته می شود و هم چنین شعر تأثیرگذار نیز از تخلص آن تشخیص داده می شود . مثال :
خجسته باشذ روی کسی که دیذه بوذ خجسته روی بت خویش بامداذ پگاه
اگر نبوذی بر من خجسته دیذن تو خذای شاد نکرذی مرا به دیذن شاه
فرخی
فصل 25
حسن مقاطع
یکی از صنایع بلاغت آن است که در پایان شعر بیتی آورده شود که از آراستگی لفظی و معنایی برخوردار باشد . چنان که پایان هر سخنی باید آراسته باشد ، چرا که اگر کلام را با سخنی خوشایند ختم کنند ، اثری نیک از خود برجای خواهد گذاشت .
مثال :
کلاه و تخت و بتان و دعاو دولت و عز ز برت و زیر وز پیش و پسّ و یمین و یسار
شهان رهی ملکان بنده عهد خوش دل شاذ ظفر معین ، طرب افزون ، تو ایمن ایزذ یار
قمری
فصل 26

سیاقه الاعداد
آن است که شاعر چند اسم را در بیتی به دنبال هم بیاورد و برای آن که سخنش را تمام کند و حق مطلب را به جا اورده باشد .
مثال :
نگین و تیغ و تاج و تخت و ملک و گنج با لشکر همه بر سان فرزندند سلطانشان پدر بر سر
شاعر ؟
فصل 27
اغراق در صفت
آن است که در آوردن صفت چیزی اغراق شود ، به طوری که عقل آن را نپذیرد واز ذهن به دور باشد .
وگویند : الشعراکذبه اعذبه شعرهرچه به دروغ تر با فروغ تر .
مثال :
بتیر از چشم نابینا سپیذی نقطه بردارذ کی نـه دیده بیازارد نـه نابینا خبر دارذ
شهید
فصل 1 / 28
جمع و تفریق و تقسیم
در فارسی ، جمع ، گرد کردن باشد و تقسیم ، بخش کردن . تفریق ، جدا کردن است . و این باب خود به هفت بخش تقسیم می شود : جمع ، تفریق ، تقسیم ، جمع و تفریق ، جمع و تقسیم ، تفریق و تقسیم ، و جمع و تفریق و تقسیم .
فصل 28
جمع وحده
آن ست که شاعر در بیتی دو یا چند چیز را در وجهی شبیه به هم بداند . و آن ممکن است که مذکور باشد و یا مضمر ویا یکی باشد یا بیشتر .
. مثال :
ماه گـاهی چو روی یار منست گه چو من کوژپشت و زرد و نزار
قمری
فصل 29
تفریق وحده

صنعت تفریق به تنهایی کاربرد کمی دارد و بیش تر با جمع می آید .احکام ان را در جمع و تفریق یاد می کنیم. .
مثال :
ابر چون تو کیست نیسانی زر کـی بـارذ ابـر نیسانا
خسروی
فصل 30
تقسیم وحده
تقسیم ، بخش کردن باشد . و آن باشدکه شاعر دو یا چند چیز را بر دو یا چند چیز دیگر بخش کند .
مثال :
آن چی رویست آن شکفته گردش اندر گلستان وان چی جراره ست خفته سال و مه بر گل ستان
عنصری
فصل 31
جمع و تفریق
صنعتی بلاغی است که در ابتدا دو چیز یا چند چیز را،در صفتی مشترک بیاورند و سپس بین آن دو تفاوت بگذارند. .
مثال :
من و تو سخن چون توانیم گفتن من از بی دلی و تو از بی دهانی
مکی پنچهیری
فصل32
جمع و تقسیم
صنعتی است که شاعر دو چیز را با هم ذکر کند و در مصراع دیگر آن را تفسیر یا تقسیم نماید .
مثال :
عجب دو چیز به یک چیز داد یک چیزش به ملک داد ســر تیــغ او قــرار و قــوام
عنصری
فصل 33
تفریق و تقسیم
در ابتدا چند چیز را تفریق می کنند و انگاه آن ها را تقسیم می نمایند.
. مثال :
نیست به خوبی رخانت ماه ازیراک ماه بگـرد رخت همیشه بتابذ
نجادی
فصل34
تنسیق الصّفات
صنعتی است بلاغی که شاعر برای چیزی چند صفت بیاورد .

مثال :
زیر کردارش بزرگی زیر گفتارش خرذ زیر پیمانش سپهر و زیر فرمانش جهان
فصل 35 عنصری
مراعات نظیر
صنعتی است که گوینده چیزهایی را که معناشان به هم مربوط باشد ، در یک جا بیاورد .
مثال :
دو زلفکانش چلیپا شذ و لبان عیسی رخش زبور ملاحت شذ و میان زنّار
یزدانی
فصل 36
مدح موجّه
معنای موجّه ، دو رویه است . هر گاه شاعر صفتی از صفت های ممدوح خود را ، به چیزی مانند کند که آن چیز هم از ویژگی های ممدوح باشد ، این عمل را « توجیه » خوانند . و این خود به دیبایی دو رویه شبیه است .
مثال :
ای ان کی ریاست را بنیاذی واصلی چونان کی سیاست را کانی ومکانی
یزدانی
فصل 37
تجاهل العارف
آن صنعتی باشد که شاعر وانمود به ناآشنایی و ناآگاهی کند .
مثال :
زمینا پر ستاره گشتی از گل ندانم کاسمانی یا زمینی
قریع الدهر
فصل 38
التفات
درفارسی به آن « از پس نگریستن » می گویند . و آن هنگامی است که شاعر از موضوعی بر سر موضوعی دیگر رود . پسر معتز امیر المؤمنین چنین گوید که : « التفات ، رفتن گوینده است از مخاطبه به مغایبه و از مغایبه به مخاطبه . »
مثال :
جز آن کی مستی عشقست ایچ مستی نیست همین بلات بسست ای به هر بلا خرسند
رودکی
فصل 39

تأکید مدح شبیه به ذم
سخنی را گویند که گر چه مدح

وستایش است اما ظاهر آن به نکوهش شبیه است .
مثال :
بزلف کژ ولیکن بقد و بالا راست بتن درست ولیکن بچشمکان بیمار
رودکی
فصل 40
ارسال المثل در بیت
صنعتی است بلاغی که شاعر سخنی حکمت آمیز را در قالب مثل ، در بیتی بیاورد .
مثال :
زلفت همی بپیچذ و با من بذی کنذ نشگفت اگر بپیچذ هرک او کنذ بذی
قمری
فصل 41
ارسال المثلین در بیت
ان باشد که شاعر در بیتی یا مصراعی دو سخن حکمت آمیز را در قالب مثل ذکر کند .
مثال :
نه هر ک تیغی دارذ بحرب بایذ رفت نه هرک دارذ پازهر زهر باید خورذ
ابوالفتح بستی

فصل 42
تفسیر خفی
ودر معنی این فصل آن باشد که شاعر مصراع یا بیتی بگوید و در آن از چند چیز پی در پی وبدون تفسیر یاد کند وانگاه در مصراع دیکر آن ها را شرح دهدوبرای هر قسمت در بیت اول قسمی در بیت دوم باشد .واین ممکن است در یک بیت یا دو بیت یا حتی یک مصراع باشد .. .
مثال :
کلاه و تخت و بتان و دعا و دولت و عز زبرت و زیرت و پیش و پس و یمین و یسار
قمری
فصل 43
تفسیر ظاهر
مانند تفسیر خفی است ، به جز این که تفسیر و توضیح در این صنعت آشکار و واضح است ولی در تفسیر خفی پوشیده و پنهان است .
مثال :

یا ببندذ یا گشـایذ یا ستانذ یا دهذد تا جهان برپای باشذ شاه را این باذ کار
آنچ بستانذ ولایت آن چه بدهذ خواسته آنچ بندذ پای دشمن آنچ بگشایذ حصار
عنصری
فصل 44
اعتراض کلام در کلام قبل از تمام
و آن صنعتی باشد که گوینده سخنی را آغاز کند و پیش از آن که تمام شود ، سخنی دیگر را به میان بیاورد اهل سخن و فضلا این آرایه را بسیار ستوده اند .
مثال :
صلاح بنده ی مخلص کی دائم افــزون باد و آن کسی که همی نفی جست شذ کم و کاست
عنصری
فصل 45
کلام محتمل معانی ضدین
سخنی است که از آن دو معنی مختلف به نظر برسد .
مثال :
در او آب چشمه در او آب جوی کی رنجه نبوذی در او آب جوی
عنصری
فصل 46
تعجّب
صنعتی است بلاغی که شاعر موضوع سخن را از جایگاهی که برای مخاطب آشنا و معروف است تغییر دهد و به محلّی ناآشنا و بیگانه مرتبط سازد . و یا مطلبی را از سخن حذف کند که به آن مطلب معروف و مشهور بوده و یا آن که چیزی را بخواهد بی مورد اثبات نماید .
مثال :

نیستی دیوانه ، بر آتش چرا غلتی همی نیستی پروانه گرد شمع چون جولان کنی
عنصری
فصل47
حسن تعلیل
هنگامی است که شاعر از چیزی که صفات و ویژگی های بسیار دارد ، سخن بگوید . آن گاه برخی صفات آن را علت بعضی ویژگی های دیگر داند .
مثال :
ز بهر آن کی همی گریذ ابر بی سببی همی بخندذ بر روی لاله و گل نار
قمری

فصل 48
استدراک
صنعتی باشد که شاعر بیتی را چنان بسراید که در آغاز ، به ظاهر هجو کند اما در ادامه وی را مدح نماید .
مثال :
اثر میر نخواهم که بمانذ بجهان میر خواهم کی بوذ مانده بجای اثرا
رودکی
وگونه ای دیگر از استدراک وجود دارد که به شیوه ی طنز است . بدین ترتیب که در ابتدا سخن به نوعی باشد که شاعر از گناه خود عذر می خواهد ، اما در ادامه روشن می شود که هدفش افسوس و شوخی بوده است ..
مثال :
قلم منت هجا ک

رد و من آگاه نیم ز دهن بیرون کردم بسر کارد زبانش
بند بر پای نهاذمش و سیه کردم روی وز درازا بکفانیذه همه پشت و میانش
منجیک
فصل 49
عکس

در پارسی آن را « بازگردش » گویند وان عبارت است ازاینکه بتوان جای کلمه ی اخر را با کلمه ی اول در بیت یا مصراع تعویض نمود وبدین جهت است که ان را “عکس “گویند اگر این عمل در یک بیت باشد ان را” کامل “گویند واگر در یک مصراع باشد ان را “مخرج” یعنی نا تمام خوانند. اما اگر در خواندن سخن ، معنی تغییر نکند ، به آن « متهادی » می گویند و اگر معنا تغییر پیدا کرد ، « مجری » نامیده می شود

. مثال:

کامل مجری تن نه همی باشذ آگه ز جان جان نه همی باشد آگه ز تن
حامدی
کامل متهادی :
بار بردارم و ز ایذر بروم بروم ز ایذر و بردارم بار
شاعر ؟
مخرج متهادی :
بـوسه ندهذ مـا را مـا را ندهذ بوسه غمگین دل ما دارذ دارذ دل ما غمگین
عنصری
انچه ذکر شد عکس به الفاظ است اما عکس به حروف در فصل مقلوب ذکر گردید .
فصل 50
سؤال و جواب
سؤال و جواب صنعتی بلاغی را که شاعر در هر بیت یا مصراع پرسش مطرح کند و پاسخ را نیز در همان بیت بیاورد .
. مثال :
هر سؤالی کزان گل سیراب دوش کردم همه بداذ جواب
گفتمش حور به شب نشایذ دیذ گفت پیذا بشب بوذ مهتاب
گفتم از تو کی برده دارذ مهر گفت از تو کی برده دارذ خواب
عنصری
گاه نیز در بیتی پرسش ها و پاسخ های پی در پی آورده اند
. مثال :
دل کو ؟ بستذ . به چی ؟ به لب . کی ؟ پیروز ناگـاه ؟ بلی . کجا ؟ بـه ره . کـی ؟ امـــروز
شاعر ؟

نوع دیگر هم آن است که گوینده خود بپرسد و پاسخ نیز بدهد.
مثال:
هرک بذو بنگرذ چی گویذ گویذ ماه متوّج شذست و سرو مقرطق
منجیک
فصل 51
کنایه و تعریض
یکی از انواع فنون بلاغت « کنایه گفتن » است . و چنان باشد که شاعر بیتی بر کنایه گوید .
مثال :
چو دیذه بازگشایذ قرار یابذ مرغ چو لب به خنده گشـابذ بپرذ …..
عنصری
فصل 52
لغاز و محاجات
از دیگر انواع صنایع بلاغت ، « لغز » – معما یا چیستان – گفتن است که در امتحان طبع و ذوق و ذهن به کار می رود ..
. مثال :
امیرک گوید :
دیدم دو هفته ماه وزدیبا بر او سلب از دور بنگریستم وماندم در او عجب
گفتم چی نامی ای بت گفتا کریم را بنگار با شگونه و نامم بکن طلب
( پاسخ آن « میرک » می شود . )
فصل53
تضمین
درفارسی بنا کردن بیت است و آن است که معنی بیتی در بیت دیگر پدیدار شود .
مثال :
اگـر شمشیر و گرد لشکر تو بخواهذ روز جنگ و روز میدان
یکی دریا کند صحرای آموی یکی خضرا کند دریای عمّان
عنصری
معنی بیت نخست ، به بیت آخر پیدا می گردد . تعریف دیگر تضمین آن است که بیتی از سروده ی شاعری مورد پسند شاعر دیگری قرار گیرد و آن بیت را در میان شعر خویش می آورد . و برای آن که به سرقت متهم نگردد ، به گونه ای ، با ذکر نام و یا کنایه به این موضوع شاره می کند که بیت از شاعر دیگری است .
مثال :
بیاذ جوانی همی مویه دارم بران بیت بوطاهر خسروانی
جوانی به بیهوذگی یاذ دارم دریغا جـوانی دریغا جوانی
محمد عبده
فصل 54

مسمّط
به معنی گروه گروه شده است . هرگاه شاعر قصیده ای بگوید و هر بیت را چهار قسمت و یا بیش تر نماید ، به گونه ای که تا آخر قصیده همه با رعایت سجع ، بر یک وزن باشند . به جز بخش قافیه که در حرف روی مختلف است .
مثال :
بیزارم از پیاله وز ارغوان و لاله ما و خروش ناله کنجی گرفته تنها
کسایی
گاهی نیز دیده می شود که شعری را می توان به بخش های بیشتری تقسیم نمود .
مثال :
خیزیذ و خز آریذ که هنگام خزان است باذ خنک از جانب خوارزم بزانست
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزانست گـویی که یکی کارگه رنگ رزانست
دهقـان بتعجب سر انگشت گزانست کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلزار
منوچهری
فصل 55
موشّح
این کلمه از « وشاح » مشتق است . و وشاح در لغت به معنای گردن بند است . و آن است که شاعر سخنی را به صورت حرف به حرف در آغاز ابیات یک قصیده بیاورد ، که اگر آن حروف را جمع کنند سخنی به دست می آید .
. مثال :
دل دزد و دل ربای من آن سعتری پسر کاورد عمر من ز غم هجر خود بسر
رسمی نهاد عشقش بر من کی سال و ماه شو صبر خوذ فروش وغم عشق من بخر
یا جان بچنگ عشق سپار و مجوی جنگ یا یافه کن تو جان و دل و دین خوذ گذر
آری کرا فروغ دل و جان بوذ چو تو چاره نباشدش ز غم جان و درد سر
موقّری
فصل 56
ملمّع
آن است که شاعر در قصیده اییگردر مقام ترجمه با همان وزن و قافیه ، به عربی بسراید..
مثال :
مُقتَدرا بالحُسنِ ماشاءَ عَصَب یَعلَم أنّی مِن هَواهُ فی تَعَب
هر چند گفتم عشق را پنهان کنم بر صبر من بدریذ مژگانش سلب
شهید بن الحسین
گاهی نیز در شعری یک مصراع عربی و مصراعی به زبان فارسی نیز دیده شده است .
بگفتم گفت بس کن ای خردمند علی الکدا ویحک کم تکدی
شاعر؟
فصل 57
مجرّد
صنعتی است که گوینده حرف یا حروفی را در سخن خود به کار نبرد . و این عمل بیش تر در زبان عربی امکان پذیر است ، زیرا در زبان فارسی حروف و کلمات کم ترند. . آن گونه که حسین ایلاقی در ابیات زیر « بدون الف » سروده است .
مثال :
زلفیــن بـرشکسته و قــدّ صنوبری زیر دو زلف جعدش دو خطّ عنبری
دو لب عقیق و زیر عقیقش دو رسته دُر نرگس دو چشم و زیر دو نرگس گل طری
در ابیاتی که ذکر شد حرف الف وجود ندارد . حال آن که هیچ اثری از تکلف در آن ها پیدا نیست . الف از همه ی حرف های دیگر پرکاربردتر است .
فصل 58
مقطّع
هرگاه شاعر شعری بسراید که حروف در آن به یک دیگر متصل نشده باشند .
مثال :
ای دل ز آرزوی وی زاری زاری از درد آن دو رخ زاری
روی زرد و دو رخ دو روذ روان از روان زاری و دل آزاری
شاعر ؟
و نادر تر ان است که شاعر در دو بیت : مصراع نخست همه ی حروف از هم جدا ، مصراع دوم دو حرف دو حرف ، مصراع سوم سه حرف سه حرف و در مصراع چهارم حروف چهار تا چهار تا به یکدیگر متصل شده باشند.
مثال:
ای آرزوی روان و راذی را در بر مدحت تو خاطر ما پر گوهر
پشت سپه سپه شکن گنج گوهر لشکر شکنی بکین محمد بظفر
برهانی
فصل 59
موصّل
از فنون بلاغت یکی آن باشد که در نوشته ، هیچ حرف جدا – مانند: واو / الف/ دال – از دیگر حروف وجود نداشته باشد .
مثال :
بس کی غم عشقت صعبست بس عشقت کشتست نکشتست کس
فتنه منم خسته بسته منم عشقت بستست نبستم عسس
شاعر ؟
بسکـغمعشقتصعبستبس عشقتکشتستنکشتستکس
فتنـهمنمـخستهبستهمـنم عشقتبستسـتنبستـمعسس
شاعر ؟
فصل 60
مصحّف
هنگامی است که شاعر بیتی را به گونه ای گوید که آن را تنها با تغییر در اعرابِ حروف و نقطه ها بتوان به گونه ای دیگر خواند .:
مثال :
عزّی محبّتی و گل و گلبنان پذر عمّارِ بیسری و نکوسار در سفر
اگر این بیت « مصحّف » شود این گونه می خوانیم :
غرّی مُحنّثی و کل و کلتبان پذر غمّازِ بی سری و نگوسار در سقر
شاعر؟
فصل 61
مکرّر
آن صنعتی است که قافیه تکرار شود ، یعنی دوبار ان را بیاوریم .
. مثال :
ما می بخواستیم زذن دوش جام جام چون تو بیامذیش بماندیم خام خام
از آدم اندرون ز تبارت کسی نماند کو را هجا نکردست منجیک نام نام
منجیک
فصل 62
مدوّر
آن هنگامی است که شاعر ، شعر را دایره ای بگوید . به گونه ای که اگر خواندن شعر از هر طرف آغاز شود وزن و معنای آن تغییر

ی نکند.
. مثال :
نگارینا چرا کردی رخان من بدین زردی


دانلود این فایل


برای دریافت اینجا کلیک کنید
  • ۹۶/۰۴/۱۸
  • ali mm

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی